دوست داشتن
یا
دوست نداشتن
به همین سادگی ...
عاشق بودن
یا
عاشق نبودن
حماسه ای ست ...
میان این بودن
و
ان نبودن
دوست داشتن
یا
دوست نداشتن
به همین سادگی ...
عاشق بودن
یا
عاشق نبودن
حماسه ای ست ...
میان این بودن
و
ان نبودن
نمی خواهم چیزی بنویسم
نوشته ها خودشان نوشته میشوند
کلمات جوانه می زنند و بهم می پیچند
و از قامت قلم بالا میروند
و تنه ی مدادم را چون زروقی بر دریای کاغذ می افکنند
فریاد زنان بر این دریا آواره و مستانه
پارو می زنند
افسانه می شوند
شعر می شوند
شور می شوند
وصل می شوند
و
من
خزیده در اغوش جدایی. وصالشان را نظاره گرم
My heart burns
But
I don't know why it rains
With my soul and its concerns
Can your eyes be my lanterns ?
گوشه های دلم را کَنده اند
... کنج ندارد
کجای این ویرانه بنشینم
وقتی بتو فکر میکنم ...