My heart burns
But
I don't know why it rains
With my soul and its concerns
Can your eyes be my lanterns ?
My heart burns
But
I don't know why it rains
With my soul and its concerns
Can your eyes be my lanterns ?
گوشه های دلم را کَنده اند
... کنج ندارد
کجای این ویرانه بنشینم
وقتی بتو فکر میکنم ...
خدایا
قلبم را ربوده اند
شاید جایی در میان قبرها دفنش کرده اند
و من
تنها
در میان گورها، لابلای خاک بدنبال دلم می گردم...
اهای آدم ها،
اهای قلب دارها،
درد می کشم.
اگر قلبم را دفن نکرده اید در کدامین بازار به حراجش گذاشته اید؟
دلم قیمتی بود!
جواهر جوانیم را برایش فروختم
اینه ی زیباییم را برایش شکستم
شادی ام را به پایش قربانی کردم...
اهای ادم ها، دلم قیمتی بود
حراجش نکنید، دوباره خودم به قیمت گزاف می خرمش.
این دل ریش ریشِ از پا افتاده
انگار سال ها ست جان داده
کاش از تمام تـــو لبهایت به او می رسید
و
ارام بر نبض احساسش می گذاشتی
می زند؟
تمام کرده؟
چه کنم؟
برایش جامه بیاورم یا کفن؟
صد حکم به رأی اشتباه
صد جای زخم بر روح
صد رود درد سرازیر
صد بار...
صد شب ...
صد خداحافظی ...
و
باز هر صبح جام دلم لبریز شد از شرابش
دست کدام ساقی پُرش میکند؟
نریز ...
نریز...
من مستم
نمیدانم در کجای دلم کوه دارم
که پژواک صدای تـــو مدام در گوشم میپیچد
برگرد از این کوهنوردی
برگرد...
در جایی از دلم کویر هم دارم ...
در کویر فریاد بزن
انعکاس صدایت گُم میشود
و
من لحظه ایی ارام میخوابم...