تو با دستهای بسته ات ترانه های سروده ات را نوشتی
و من با دستهای باز ترانه ای تو را توان نوشتن نداشتم
تو با دستهای بسته ات اشکهای مادران دل شکسته ی عزیز از دست داده را از گونه هایشان زدودی
و من با دستهای باز دستی برای پاک کردن اشکی دراز نکردم
تو با دستهای بسته ات ای رعنا جوانم ریگ ریگ خاک وطنت را در مشتت نگه داشتی
و من با دستهای باز مشت مشت خاکش را به باد میدهم
تو با دستهای بسته ات شرافت و حیا و عفت دخترکان سرزمینت را حفاظت کردی
و من با دستهای باز برای بی حیایی شان دست میزنم
تو با دستهای بسته ات شراب مستانه ی جوانی را به پای درخت غیرت ریختی
و من با دستهای باز غیرتم را جرعه جرعه نوشیدم و سرمست دنیا را نظاره گرم.
تو با دستهای بسته ات بر عشق سجده کردی
و من با دستهای باز هیچ دستی بر سجاده نمیگذارم.
تو با دستهای بسته ات عمارت همت ، قدرت و شجاعت ساختی
و من با دستهای باز فقط دهان باز میکنم بازتر از فاصله ی دو دستم و دستانم هیچ نمیکنند.