آنچه می نویسم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۳/۱۱
    out
Dear God,
You are the teacher of choice theory. 
Satan evaded to bow down & 
you let him choose.

Adam tended to have the forbidden fruit & 
you let him choose. 

Eva was motivated by greed & requested him to taste the fruit & you let them choose.

And then you learnt Adam your Lord Words & 
you let him choose.

You asked them to follow your guidance; this is the best & this is the worst & 
you let them choose.

Some people are trapped in & some are scared out & 
you let them choose.

Some live in shadows of loneliness & some amongst lots of happiness & 
you let them choose.
 
Oh, God. Thanks for letting us choose.
مریم نظری زاده
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دستهایم را بالا نگه داشته ام،
دارم خفه میشوم کسی مرا از میان این امواج خروشان برهاند.، بیرونم بکشد!

ایستاده ام بر لبه ی چاهی
و نوری نیست کسی برایم کبریتی بکشد، لحظه ای نور،
ثانیه ای اگاهی میخواهم قدمی بردارم!
 
بردار این تخته سنگ را بگذار ببینم اسمان را، ابرها را، کبوتران را!
پاهایم را رها کن،
باز کن این زنجیر را، درد، زخم چیزی نیست،
توان کشیدنش را ندارم.
 فقط میخواهم  قدمهای بلند بردارم!

مریم نظری زاده
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

با تو اشک میریزم 
نه برای تو
برای خودم
تو محکم ایستادی، تلاش کردی، بودی، دویدی.
ایا من شجاعت تو را در سختی ها دارم؟
عزیزم با تو اشک میریزم 
نه برای تو 
برای انکه از تو دور شده
و سالها و سالها باید در بهشت انتظارت را بکشد.
نازنینم با تو اشک میریزم 
نه برای تو
برای انها که تو را دیدند و نفهمیدند
برای انها که صبوری درد را از تو نیاموختند.
با تو اشک میریزم
نه برای تو
برای اشکهایی که بی وقفه از چشمانم جاری میشوند
به احترام رنجی که میکشی.
بانوی نمونه
مهربان همیشه
صبورِ بی بهانه


مریم نظری زاده
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تو با دستهای بسته ات ترانه های سروده ات را نوشتی    
 و من با دستهای باز ترانه ای تو را توان نوشتن نداشتم

تو با دستهای بسته ات اشکهای مادران دل شکسته ی عزیز از دست داده را از گونه هایشان زدودی    
 و من با دستهای باز دستی برای پاک کردن اشکی دراز نکردم

تو با دستهای بسته ات ای رعنا جوانم ریگ ریگ خاک وطنت را در مشتت نگه داشتی    
و من با دستهای باز مشت مشت خاکش را به باد میدهم

تو با دستهای بسته ات شرافت و حیا و عفت دخترکان سرزمینت را حفاظت کردی    
و من با دستهای باز برای بی حیایی شان دست میزنم

تو با دستهای بسته ات شراب مستانه ی جوانی را به پای درخت غیرت ریختی    
و من با دستهای باز غیرتم را جرعه جرعه نوشیدم و سرمست دنیا را نظاره گرم.
تو با دستهای بسته ات بر عشق سجده کردی  
 و من با دستهای باز هیچ دستی بر سجاده نمیگذارم.

تو با دستهای بسته ات عمارت همت ، قدرت و شجاعت ساختی 
  و من با دستهای باز فقط دهان باز میکنم بازتر از فاصله ی دو دستم و دستانم هیچ نمیکنند.
مریم نظری زاده
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

میگن فقط مرگه که علاج نداره

... اشتباهه بخدا


این  عشقه   که علاج نداره 

مرگ که خودش علاجه

مریم نظری زاده
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر